تصاویر در شعر پارسی

پیشرفت عقل در کالبد انسانی تا جایی است که "نیاز" موجود باشد و نیاز به تنهایی می تواند بانی تمام رخداد های این کره خاکی شود. در دنیای امروز، زندگی مملو از تصاویر طبیعی و مصنوعی مختلف است که تقریبا تمام جنبه های کالبد انسانی را پوشش داده است. تصاویری که بالفعل توانسته اند به دنیای ما رنگ و آرامش بصری هدیه دهند. هنر به عنوان یکی از عناصر فکری و روحانی، از پیرامون انسان خارج نیست و بالقوه خالق مفاهیم زیبایی است که میتواند بخش بصری نیز دارا باشد. هنر اصیل همواره ملاک ثابت و معتبری با خویش دارد و آن معرفت و آگاهی است. بزرگترین و ارزشمندترین میراث این مرز و بوم، هنر بی بدیل شاعران بوده که پایه های ادبیات پارسی را مستحکم و پابرجا، جاودانه کرده است. رمز ماندگاری و جاودانگی شعر پارسی فقط برگرفته از معرفت عقلانی و کالبد بصری نیست، بلکه بیانگر روح دیرینه و سلوک آگاهانه شاعر در طی مسیر می باشد. این روح غنی در ادبیات شعر به گونه یی است که با گذشت صدها سال از مرگ شاعر، در ذهن هر خواننده و شنونده ای، تصویری چشم نواز می سازد. یکی از هنرهای منحصر به فرد و ویژه در اقلیم پارسی زبانان که مهد اصلی آن ایران کنونی ست، هنر بی بدیل خطاطی ست که اگرچه پوسته ی ظاهری آن فقط چگونگی زیبا نوشتن و موزون بودن در نگارش است ولی در پوسته ی زیرین خود امر مهم چگونه تصویر کردن مفاهیم و تاکید ها و پررنگ کردن مضامین را در اصول ترکیبِ خط با خود و در دل خود نهفته دارد، و به جرات باید گفت رقص موزون بین شعر فارسی و خطاطی که در گذر تاریخ هنر این سرزمین همیشه یار و همراه هم بوده اند و از هم‌جدایی ناپذیرند. نمونه بارز و زیبای این تصویر گری آگاهانه در غزلیات حافظ، مولانا، سعدی، نظامی و .... به وفور به چشم می خورد که اوج این بیان و زیبایی را می توان در این بیت زیبای شیخ اجل، سعدی شیرازی دید: ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت، وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت. و یا از قول لسان الغیب حافظ شیرازی: در نظربازی ما بی خبران حیرانند، من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند. و یا مولانا: به هر روزم جنون آرد دگر بازی برون آرد، که من بازیچه اویم ز بازی های او حیران.

نمایشگاه تصویرگری شعر پارسی، پاییز ۱۳۹۷

Caligraphy & Illustration Persian poetry

خط و چوب در تصویرگری

خط و چوب در تصویرگری

خط و تصویرگری، بالی است که از جان شعر بیرون کشیده و به پرواز در می آید و پای بند هیچ نیست جز نقش کردن. خط و تصویرگری وظیفه روشن کردن و نورافشانی و تزیین معنای درونی شعر را داراست. انسان از ابتدای پیدایش، همیشه از طبیعت اطراف خود الهام گرفته است و در ساخت و طراحی ملزومات زندگی و بیان احساسات و ادراکات خود از آن استفاده کرده است. در گذر زمان، طبیعت خود استادانه طراح اصلی و تصویرگر و راوی قصه زندگی بوده است. در اشعار ادبیات پارسی، طبیعت رکن اساسی وجود و آفرینش است و تصویری چشم نواز است که در آن نشانه های عرفانی و الهام بخش طبیعت و ارکان زنده و بی جان آن را بتوان دید.
چوب در طبیعت نمایانگر استواری، صبر، استحکام، زیبایی، پویایی و زندگی است که در تصویرگری می تواند بیانگر زیباترین معانی و جزییات شعر باشد. چوب صمیمی ترین و انسانی ترین مصالح طبیعت است که انسان عاشق با لمس و تراش آن، روح و جان طبیعی اش را زنده و جاودان می کند. در این کارها با توجه به معنا و مفهوم شعر، سعی شده هویت، رنگ و اصالت چوب و صد البته ساختار واقعی و رقص الیاف چوب حفظ گردد.

هنر نوشتار شعر

شعر، هنر و عرفان، سه همراه همیشگی و سه همزاد ازلی بوده اند. هر کجا که قامت هنر به بالندگی ایستاده درخت عرفان نیز به تجلی و شکوفایی نشسته است. هنرمندان اصیل، عارفان بارگاه جمالند و عارفان واصل، هنرمندان جلوه گر سیمای حقیقت. آنان حقایق مکتوم جهان خلقت را در طرح و نقش و رنگ و صدا متجلی می کنند و از همین روست که هنر بهترین زبان واگویه  تجربه های عرفانی بوده و عارفان همواره از مضیقه تعبیر و بیان تجربیات خویش، دست به دامن بلند هنر و شعر انداخته اند و به دلبری از آن حسن بی پایان، اشارت سازی و عبارت پردازی نموده اند. و در میان همه هنرهایی که کلام را تجلی می بخشند، هنر خوش نویسی از جایگاهی والا و ارزشمند برخوردار است. الفاظ و حقایق عرفانی درخور آنند که به وجهی نیکو، موزون و چشم نواز به چشم آیند و این مهم بوسیله قلم خوش نویس محقق شده است. ‏‏شاید بتوان گفت که خوش نویسی، از مجردترین انواع هنر است که در حکایت کردن از آن نور ازلی و حقیقت وجود، از صفات هم سنخ این عالم خاکی مبرا است و می کوشد که با حداقل استفاده از پدیده های این جهانی و امکاناتی که رنگ و بوی جهان حاضر را دارد، از آن معنای مقدس بگوید و والاترین مفاهیم را به زیباترین شکل ترسیم نماید. شاید بی ارادگی و بی خویشی قلم در دست کاتبان و خوش نویسان بوده است که هنرمند خوش نویس نیز خود را همچون قلمی در دست کاتب ازلی، بی اختیار و بی اراده انگاشته و هر آنچه را که او بر صفحه کتاب هستی رقم زده نیکو یافته است.‏